(ساندرو بوتیچلی) ‏(1445 – 17 مه 1510)، (سن: حدود 65) (ملیت: ايتاليايي) (سبك: رنسانس اوليه)

 

الساندرو دی ماریانو دی وانی فیلیپی (Sandro Botticelli) (زادروز، حدود  1445 – درگذشت 17 مه 1510)، معروف به ساندرو بوتیچلی، نقاش ایتالیایی رنسانس اولیه بود. شهرت پس از مرگ بوتیچلی تا اواخر قرن نوزدهم متضرر شد، زمانی که او توسط پیش رافائلیت‌ها که باعث ارزیابی مجدد کار او شدند، دوباره کشف شد. از آن زمان، نقاشی‌های او نمایانگر ظرافت خطی گوتیک ایتالیایی پسین و برخی نقاشی‌های رنسانس اولیه هستند، حتی اگر قدمت آن‌ها به نیمه دوم دوره رنسانس ایتالیا برمی‌گردد.
بوتیچلی علاوه بر موضوعات اساطیری که امروزه بیشتر به آن‌ها شهرت دارد، طیف گسترده‌ای از موضوعات مذهبی (از جمله ده‌ها بازخوانی از مدونا و کودک، که بسیاری از آنها به شکل توندو گرد هستند) و همچنین برخی پرتره‌ها نقاشی کرد. شناخته شده ترین آثار او تولد ونوس و پریماورا هستند، هر دو در اوفیزی در فلورانس که بسیاری از آثار بوتیچلی را در خود جای داده است. بوتیچلی تمام عمر خود را در همان محله فلورانس زندگی کرد. تنها زمان‌های مهم او در جاهای دیگر، ماه‌هایی بود که در پیزا در سال 1474 نقاشی کرد و کلیسای سیستین در رم در سال‌های 1481-1482.
تنها یکی از نقاشی‌های بوتیچلی به نام Mystic Nativity (گالری ملی لندن) دارای تاریخ (1501) است، اما سایر نقاشی‌های بوتیچلی را می‌توان با درجات مختلفی از قطعیت بر اساس سوابق بایگانی تاریخ‌گذاری کرد، بنابراین توسعه سبک او را می‌توان ردیابی کرد. با کمی اعتماد به نفس او در تمام دهه 1470 استاد مستقلی بود که شهرت او افزایش یافت. دهه 1480 موفق‌ترین دهه او بود، دهه‌ای که در آن نقاشی‌های اسطوره‌ای بزرگ او همراه با بسیاری از معروف‌ترین مدون‌های او تکمیل شد. در دهه 1490 سبک او شخصی تر و تا حدی رفتاری شد. آخرین آثار او نشان می‌دهند که او در جهتی برخلاف مسیر لئوناردو داوینچی (هفت سال کوچکتر از او) حرکت می‌کند و نسل جدید نقاشان سبک رنسانس عالی را خلق می‌کنند و در عوض به سبکی بازگشته است که بسیاری آن را گوتیک‌تر یا «باستانی‌تر» توصیف کرده‌اند. “
اوایل زندگی:
بوتیچلی در شهر فلورانس در خانه ای در خیابانی به دنیا آمد که هنوز Borgo Ognissanti نامیده می شود. او تمام عمر خود را در همان منطقه زندگی کرد و در کلیسای محله خود به نام Ognissanti (“همه مقدسین”) به خاک سپرده شد. ساندرو یکی از چندین فرزند دباغ‌ساز ماریانو دی وانی دآمدئو فیلیپی و مادرش اسمرالدا فیلیپپی و کوچک‌ترین از چهار فرزند او بود که تا بزرگسالی زنده ماند. تاریخ تولد او مشخص نیست، اما اظهارنامه های مالیاتی پدرش در سال های بعد، سن او را دو سال در سال 1447 و سیزده سالگی در سال 1458 نشان می دهد، به این معنی که او باید بین سال های 1444 و 1446 به دنیا آمده باشد.
در سال 1460، پدر بوتیچلی کار خود را به عنوان دباغ متوقف کرد و به همراه پسر دیگرش، آنتونیو، طلاکوب شد. این حرفه می توانست خانواده را با طیفی از هنرمندان در تماس باشد. جورجیو وازاری در کتاب زندگی بوتیچلی گزارش داد که بوتیچلی در ابتدا به عنوان زرگر آموزش دیده بود.
محله اوگنیسانتی «محله‌ای معمولی بود که بافندگان و کارگران دیگر در آن زندگی می‌کردند»، اما برخی از خانواده‌های ثروتمند، به‌ویژه روسلای، قبیله‌ای ثروتمند از بانکداران و تاجران پشم بودند. رئیس خانواده، جووانی دی پائولو روسلای، کاخ معروف کاخ روسلای، نقطه عطفی در معماری رنسانس ایتالیا را از لئون باتیستا آلبرتی، بین سال‌های 1446 و 1451، یعنی اولین سال‌های بوتیچلی، سفارش داد. در سال 1458، خانواده بوتیچلی خانه خود را از روسلایی اجاره می‌کردند، که این تنها یکی از معاملات متعددی بود که این دو خانواده را درگیر می‌کرد.
در سال 1464، پدرش خانه ای در نزدیکی Via Nuova (که اکنون Via della Porcellana نامیده می شود) خریداری کرد که ساندرو از 1470 (اگر نه قبل از آن) تا زمان مرگش در سال 1510 در آن زندگی کرد. بوتیچلی هر دو در خانه زندگی می‌کرد و کار می‌کرد (یک عمل نسبتاً غیرمعمول) با وجود اینکه برادرانش جووانی و سیمون نیز در آنجا ساکن بودند.[13] قابل توجه ترین همسایگان خانواده وسپوچی ها بودند، از جمله آمریگو وسپوچی، که قاره آمریکا به نام او نامگذاری شد. وسپوچی متحدان مدیچی و در نهایت حامیان منظم بوتیچلی بودند.
نام مستعار بوتیچلی به معنای بشکه کوچک، از نام مستعار برادر ساندرو، جووانی گرفته شده است که ظاهراً به دلیل جثه گردش، بوتیچلو نامیده می شد. یک سند مربوط به سال 1470 به ساندرو به عنوان “ساندرو ماریانو بوتیچلی” اشاره می کند، به این معنی که او این نام را کاملاً پذیرفته بود.
حرفه قبل از رم:
از حدود 1461 یا 1462 بوتیچلی نزد فرا فیلیپو لیپی، یکی از نقاشان برجسته فلورانسی و مورد علاقه مدیچی ها شاگرد شد. بوتیچلی از لیپی یاد گرفت که چگونه ترکیب بندی های صمیمی با چهره های زیبا و مالیخولیایی ترسیم شده با خطوط واضح و تنها تضادهای جزئی نور و سایه را بیاموزد. در اواخر دهه 1450، بوتیچلی وارد کارگاه فیلیپو لیپی شد و سبک لیپی در بسیاری از نقاشی‌های بوتیچلی، به‌ویژه اولین آثار او دیده می‌شود. برای بسیاری از این دوره، لیپی در پراتو، چند مایلی غرب فلورانس مستقر بود، و دیواره‌ای از کلیسای جامع کنونی پراتو را نقاشی می‌کرد. بوتیچلی احتمالاً در آوریل 1467، زمانی که لیپی برای کار به اسپولتو رفت، کارگاه لیپی را ترک کرد. گمانه زنی های زیادی در مورد اینکه آیا بوتیچلی مدت زمان کوتاه تری را در کارگاه دیگری مانند کارگاه برادران پولیوولو یا آندره آ دل وروکیو گذرانده است. با این حال، اگرچه هر دو هنرمند تأثیر زیادی بر پیشرفت بوتیچلی جوان داشتند، حضور این هنرمند جوان در کارگاه های آنها به طور قطعی قابل اثبات نیست.
لیپی در سال 1469 درگذشت. بوتیچلی باید تا آن زمان کارگاه خود را داشته باشد، و در ژوئن همان سال به او هیئتی از Fortitude (فلورانس، Galleria degli Uffizi) برای همراهی مجموعه‌ای از تمام هفت فضیلت که یک سال قبل از پیرو دل سفارش داده شده بود، مأمور شد. پولایولو. پانل بوتیچلی فرمت و ترکیب پیرو را می پذیرد، اما دارای چهره ای ظریف تر و طبیعی تر است و شامل مجموعه ای از “غنی سازی های خیال انگیز به گونه ای است که فقر پیرو در اختراعات زینتی را نشان دهد.”
در سال 1472 بوتیچلی اولین شاگرد خود، فیلیپینو لیپی جوان، پسر استادش را پذیرفت. آثار بوتیچلی و فیلیپینو از این سالها، از جمله بسیاری از نقاشی های مدونا و کودک، اغلب به سختی از یکدیگر متمایز می شوند. این دو همچنین به طور معمول با یکدیگر همکاری می کردند، مانند پانل های یک جفت کاسونی برچیده شده، که اکنون بین موزه لوور، گالری ملی کانادا، موزه کاندی در شانتیلی و گالری پالاویسینی در رم تقسیم شده است.
نقاشی های کلیدی اولیه:
اولین محراب باقی مانده از بوتیچلی یک مکالمه بزرگ ساکرای مربوط به سال های 1470-1472 است که اکنون در اوفیزی قرار دارد. این نقاشی تسلط اولیه بوتیچلی در ترکیب بندی را با هشت فیگور با “طبیعی بودن آسان در یک محیط بسته معماری” نشان می دهد.
اثر دیگری از این دوره، سنت سباستین در برلین است که در سال 1474 برای اسکله ای در سانتا ماریا ماگیوره، فلورانس نقاشی شد. این اثر بلافاصله پس از محراب بسیار بزرگتر برادران پولایولو از همان قدیس (لندن، گالری ملی) نقاشی شد. اگرچه قدیس بوتیچلی از نظر ژست بسیار شبیه به پولایوولو است، اما او آرام‌تر و متین‌تر است. بدن تقریباً برهنه بسیار دقیق ترسیم شده و از نظر آناتومیک دقیق است که نشان دهنده مطالعه دقیق این هنرمند جوان از بدن انسان است. منظره لطیف زمستانی، که به روز جشن قدیس در ژانویه اشاره دارد، الهام گرفته شده از نقاشی معاصر هلندی اولیه است که در محافل فلورانسی بسیار مورد استقبال قرار گرفته است.
در آغاز سال 1474 مقامات در پیزا از بوتیچلی خواستند تا به کار نقاشی دیواری کامپوسانتو بپیوندد. پرداخت‌های مختلفی تا سپتامبر ثبت می‌شود، اما هیچ اثری باقی نمی‌ماند و به نظر می‌رسد که هر کاری که بوتیچلی شروع کرده، تمام نشده است. با این وجود، این که بوتیچلی از خارج از فلورانس مورد توجه قرار گرفت نشان دهنده شهرت فزاینده ای است.
ستایش مجوس برای سانتا ماریا نوولا (حدود 1475–1476، اکنون در اوفیزی، و اولین مورد از 8 ستایش)، توسط وازاری برای ستایش انتخاب شد و در کلیسایی پر بازدید قرار گرفت، بنابراین شهرت او را گسترش دهد می توان آن را نشانه نقطه اوج سبک اولیه بوتیچلی در نظر گرفت. علیرغم سفارش یک صرافی، یا شاید وام دهنده، که دیگر به عنوان متحد مدیچی شناخته نمی شود، حاوی پرتره های کوزیمو دی مدیچی، پسرانش پیرو و جیووانی (همه اینها که اکنون مرده اند) و نوه هایش است. لورنزو و جولیانو همچنین پرتره هایی از اهدا کننده و از دید اکثر افراد، خود بوتیچلی که در جلو در سمت راست ایستاده است، وجود دارد. این نقاشی به دلیل تنوع زوایایی که چهره ها از آن نقاشی می شوند و بیان آنها تجلیل شد.
نقاشی دیواری بزرگ برای گمرک فلورانس که اکنون گم شده است، اعدام رهبران توطئه پاتزی در سال 1478 علیه مدیچی ها را به دار کشیدند. رسم فلورانسی این بود که خائنان را به این شکل، توسط به اصطلاح «پیتترا اینفامانته» تحقیر کنند. این اولین کمیسیون بزرگ نقاشی دیواری بوتیچلی بود (به غیر از سفر نافرجام پیزا)، و ممکن است منجر به احضار او به رم شود. چهره فرانچسکو سالویاتی، اسقف اعظم پیزا در سال 1479 پس از اعتراض پاپ حذف شد و بقیه پس از اخراج مدیچی ها و بازگشت خانواده پازی در سال 1494 نابود شدند. یکی دیگر از آثار گمشده توندو مدونا بود که توسط یک بانکدار فلورانسی در رم سفارش داده شد تا به کاردینال فرانچسکو گونزاگا تقدیم کند. این شاید آگاهی از کار او را به رم گسترش داد. یک نقاشی دیواری در Palazzo Vecchio، مقر ایالت فلورانس، در قرن بعد زمانی که وازاری ساختمان را بازسازی کرد گم شد.
در سال 1480 خانواده وسپوچی یک نقاشی دیواری از سنت آگوستین را برای Ognissanti، کلیسای محلی خود و Botticelli سفارش دادند. شخص دیگری، احتمالاً فرمانروای کلیسا، دومینیکو گیرلاندایو را مأمور کرد تا رو به روی سنت ژروم انجام دهد. به هر دو قدیس نشان داده شد که در مطالعات خود که مملو از اشیاء است می نویسند. مانند موارد دیگر، چنین رقابت مستقیم “همیشه انگیزه ای برای بوتیچلی بود تا تمام قدرت هایش را به کار ببندد” و نقاشی دیواری که اکنون اولین زنده ماندن اوست، توسط رونالد لایت باون به عنوان بهترین نقاشی او در نظر گرفته می شود. کتاب باز بالای قدیس حاوی یکی از لطیفه‌های عملی است که وازاری می‌گوید او را به آن می‌شناختند. بیشتر “متن” خط خطی است، اما در یک سطر آمده است: “برادر مارتینو کجاست؟ او بیرون رفت. و کجا رفت؟ او خارج از پورتا آل پراتو است”، احتمالاً دیالوگی از اومیلیاتی شنیده شده است. کلیسا لایت‌باون نشان می‌دهد که این نشان می‌دهد که بوتیچلی فکر می‌کرد «مثال جروم و آگوستین احتمالاً بر سر اومیلیاتی‌ها دور انداخته می‌شود که او آنها را می‌شناخت».
در سال 1481، پاپ سیکستوس چهارم، بوتیچلی و دیگر هنرمندان برجسته فلورانسی و اومبریایی را احضار کرد تا دیوارهای کلیسای سیستین را که به تازگی تکمیل شده بود، نقاشی کنند. این پروژه بزرگ قرار بود تزئین اصلی کلیسا باشد. بوتیچلی یک سری پرتره از پاپ ها کشید. این آثار وسوسه موسی، وسوسه مسیح، و آشوب شرایع موسی نامیده شدند. بسیاری از نقاشی‌های دیواری باقی مانده‌اند، اما آثار میکل آنژ در قرن بعد بسیار تحت الشعاع قرار گرفته و مختل شده‌اند، زیرا برخی از نقاشی‌های دیواری قبلی برای باز کردن فضا برای نقاشی‌های او تخریب شدند. گمان می رود که سهم فلورانس بخشی از توافق صلح بین لورنزو مدیچی و پاپ باشد. پس از دخالت سیکستوس در توطئه پازی، خصومت‌ها به تکفیر لورنزو و دیگر مقامات فلورانسی و «جنگ پازی» کوچک تبدیل شد.
طرح شمایل نگاری یک جفت چرخه بود که در دو طرف کلیسای کوچک روبه‌روی هم قرار داشتند، از زندگی مسیح و زندگی موسی، که در کنار هم برتری پاپ را نشان می‌داد. مشارکت بوتیچلی شامل سه صحنه از چهارده صحنه بزرگ اصلی بود: وسوسه‌های مسیح، جوانی موسی و مجازات پسران کورا (یا عناوین مختلف دیگر)، و همچنین چندین تصویر خیالی از پاپ‌ها در سطح بالا. و نقاشی هایی از موضوعات ناشناخته در لونت های بالا، جایی که اکنون سقف کلیسای سیستین میکل آنژ قرار دارد. او ممکن است صحنه چهارمی را نیز روی دیوار انتهایی مقابل محراب انجام داده باشد که اکنون ویران شده است. هر نقاش تیمی از دستیاران را از کارگاه خود می آورد، زیرا فضای قابل پوشش دهی قابل توجهی بود. هر یک از پانل های اصلی حدود 3.5 در 5.7 متر است و کار در چند ماه انجام شد.
وازاری اشاره می کند که مسئولیت هنری کلی پروژه به بوتیچلی داده شده است، اما مورخان هنر مدرن فکر می کنند احتمال بیشتری وجود دارد که پیترو پروژینو، اولین هنرمندی که به کار گرفته شد، این نقش را به عهده داشته باشد. موضوعات و بسیاری از جزئیاتی که در اجرای آنها باید تاکید شود بدون شک توسط مقامات واتیکان به هنرمندان تحویل داده شده است. این طرح‌ها برنامه‌ای پیچیده و منسجم را ارائه می‌دهند که برتری پاپ را تأیید می‌کند، و در این مورد بیشتر از سبک هنری خود یکپارچه هستند، اگرچه هنرمندان از مقیاس ثابت و چیدمان ترکیبی گسترده پیروی می‌کنند، با انبوهی از چهره‌ها در پیش‌زمینه و عمدتاً منظره در نیمه بالایی. از صحنه با در نظر گرفتن ستون‌های نقاشی شده که هر صحنه را از هم جدا می‌کنند، سطح افق بین صحنه‌ها مطابقت دارد و موسی در صحنه‌های خود همان لباس‌های زرد و سبز را می‌پوشد.
بوتیچلی در تحمیل یک ترکیب سه‌گانه‌مانند با اصرار بیشتر با همکارانش تفاوت دارد، و هر یک از صحنه‌های خود را به یک گروه مرکزی اصلی با دو گروه کناری در طرفین تقسیم می‌کند و حوادث مختلف را نشان می‌دهد. در هر یک از آنها چهره اصلی مسیح یا موسی چندین بار ظاهر می شود، هفت بار در مورد جوانی موسی. به نظر می رسد که سی پرتره اختراع شده از اولین پاپ ها عمدتاً مسئولیت بوتیچلی بوده است، حداقل تا آنجا که تولید کارتون ها پیش می رفت. از میان بازمانده‌ها، اکثر محققان موافقند که ده مورد توسط بوتیچلی طراحی شده‌اند، و پنج احتمالاً حداقل تا حدی توسط او طراحی شده‌اند، اگرچه همه آسیب‌دیده و بازسازی شده‌اند.
مجازات پسران کورا شامل آنچه برای بوتیچلی یک کپی غیرمعمول نزدیک، اگر نه دقیق، از یک اثر کلاسیک بود. این رندر در مرکز ضلع شمالی طاق کنستانتین در رم است که او در حدود سال 1500 در داستان لوکرتیا تکرار کرد. اگر ظاهراً اوقات فراغت خود را در رم به کشیدن آثار باستانی نمی گذراند، همانطور که بسیاری از هنرمندان زمان او علاقه زیادی به انجام آن داشتند، به نظر می رسد که او در آنجا تابلوی ستایش مغان را که اکنون در گالری ملی هنر در واشنگتن است، نقاشی کرده است. در سال 1482 او به فلورانس بازگشت و به غیر از نقاشی‌های دیواری گمشده‌اش برای ویلای مدیچی در اسپدالتو، یک سال یا بیشتر بعد، هیچ سفر دور از خانه دیگری ثبت نشده است. او احتمالاً از ژوئیه 1481 تا حداکثر مه 1482 دور بوده است.
موضوعات اساطیری دهه 1480:
شاهکارهای Primavera (حدود 1482) و تولد زهره (حدود 1485) یک جفت نیستند، اما ناگزیر با هم بحث می شوند. هر دو در اوفیزی هستند. آنها از مشهورترین نقاشی های جهان و نمادهای رنسانس ایتالیا هستند. به عنوان تصویری از موضوعاتی از اساطیر کلاسیک در مقیاس بسیار بزرگ، آنها عملاً از دوران باستان کلاسیک در هنر غربی بی سابقه بودند. همراه با زهره و مریخ و پالاس و قنطورس کوچکتر و کمتر مورد توجه قرار گرفته اند، آنها به طور بی پایان توسط مورخان هنر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند، با مضامین اصلی: تقلید از نقاشان باستانی و زمینه جشن های عروسی، تأثیر نوافلاطونیسم رنسانس. و هویت کمیسیون‌ها و مدل‌های احتمالی برای چهره‌ها.
اگرچه همه آنها دارای درجات مختلفی از پیچیدگی در معانی خود هستند، اما آنها همچنین دارای جذابیت بصری فوری هستند که دلیل محبوبیت بسیار زیاد آنها است. همگی چهره‌های زن مسلط و زیبا را در دنیایی از احساس، با عنصر جنسی نشان می‌دهند. توجه مستمر علمی عمدتاً بر شعر و فلسفه اومانیست‌های رنسانس معاصر متمرکز است. آثار متون خاصی را به تصویر نمی کشند. بلکه هر کدام برای اهمیت خود بر چندین متون متکی است. زیبایی آنها توسط وازاری به عنوان نمونه ای از “لطف” و توسط جان راسکین به عنوان دارای ریتم خطی مشخص شد. این تصاویر، سبک خطی بوتیچلی را در مؤثرترین حالت خود نشان می‌دهند، که توسط خطوط نرم و مداوم و رنگ‌های پاستلی تأکید شده است.
Primavera و Birth هر دو توسط Vasari در اواسط قرن 16 در ویلا دی کاستلو، متعلق به 1477 توسط Lorenzo di Pierfrancesco de’ Medici دیده شدند و تا زمان انتشار فهرستی از مدیچی در سال 1499 در سال 1975، آن را منتشر کرد. فرض بر این بود که هر دو اثر به طور خاص برای ویلا نقاشی شده اند. مطالعات اخیر چیز دیگری را نشان می دهد: پریماورا، که به عنوان تمثیل بهار نیز شناخته می شود، برای خانه شهری لورنزو دی پیرفرانسسکو در فلورانس نقاشی شده است، و تولد ونوس توسط شخص دیگری برای مکان دیگری سفارش داده شده است.
بوتیچلی تنها تعداد کمی از موضوعات اساطیری را نقاشی کرد، اما اینها احتمالاً شناخته شده ترین آثار او هستند. پانل بسیار کوچکتر از آنچه قبلاً مورد بحث قرار گرفت، زهره و مریخ او در گالری ملی لندن است. این اندازه و شکلی بود که نشان می‌داد یک اسپالیرا است، نقاشی که برای نصب در مبلمان یا به احتمال زیاد در این مورد، پانل‌های چوبی ساخته شده است. زنبورهایی که در اطراف سر مریخ وزوز می کنند، نشان می دهد که ممکن است برای یکی از همسایگانش، خانواده Vespucci، که نامش در ایتالیایی به معنای “زنبورهای کوچک” است و در نشان خود زنبورهایی را نشان می دهد، نقاشی شده باشد. مریخ احتمالاً پس از عشق‌بازی در خواب می‌خوابد، در حالی که زهره شاهد بازی ساترهای شیرخوار با تجهیزات نظامی او است و یکی سعی می‌کند با دمیدن صدف حلزونی در گوش او را بیدار کند. این نقاشی بدون شک برای جشن ازدواج و تزئین اتاق خواب داده شد.
سه تا از این چهار اسطوره بزرگ، زهره را نشان می‌دهند، شخصیتی مرکزی در نوافلاطونی‌گری رنسانس، که به عشق الهی به اندازه مسیحیت جایگاه مهمی در فلسفه خود داد. چهارم، پالاس و قنطورس به وضوح با مدیچی ها با نماد روی لباس پالاس مرتبط است. پالاس و قنطورس نقاشی دیگری بود که برای لورنزو دی پیرفرانسسکو د مدیچی کشیده شد. این دو شخصیت تقریباً در اندازه واقعی هستند و تعدادی تفاسیر خاص شخصی، سیاسی یا فلسفی برای بسط معنای اساسی تسلیم اشتیاق در برابر عقل ارائه شده است.
مجموعه ای از پانل ها به شکل اسپالیرا یا کاسون توسط آنتونیو پوچی در سال 1483 به مناسبت ازدواج پسرش جیانوزو با لوکرزیا بینی از بوتیچلی سفارش داده شد. موضوع داستان «ناستاجیو دلی اونستی» از هشتمین رمان روز پنجم دکامرون بوکاچیو در چهار پانل بود. نشان های مدیچی ها و خانواده های عروس و داماد در تابلوی سوم دیده می شود.
نقاشی های مذهبی بعد از روم
بوتیچلی در سال 1482 از رم بازگشت و شهرت زیادی به خاطر کارش در آنجا افزایش یافت. مانند نقاشی‌های سکولار او، بسیاری از سفارش‌های مذهبی بزرگ‌تر و بدون شک گران‌تر از قبل هستند. در مجموع، آثار قابل داده بوتیچلی بیشتر از هر دهه دیگری مربوط به دهه 1480 است، و بیشتر آنها مذهبی هستند. در اواسط دهه 1480، بسیاری از هنرمندان برجسته فلورانسی شهر را ترک کردند، برخی دیگر هرگز برنگشتند. ستاره در حال ظهور لئوناردو داوینچی، که مناظر بوتیچلی را مسخره می‌کرد، در سال 1481 به میلان رفت، برادران پولائولو در سال 1484 به رم و آندریا وروچیو در سال 1485 به ونیز رفتند.
رهبران باقی مانده نقاشی فلورانس، بوتیچلی، دومنیکو گیرلاندایو و فیلیپینو لیپی، روی یک چرخه نقاشی دیواری بزرگ با پروجینو، برای ویلای لورنزو باشکوه در اسپدالتو نزدیک ولترا کار کردند. بوتیچلی بسیاری از مدونا را نقاشی کرد که در قسمتی زیر آن پوشانده شده بود، و مجسمه‌های محراب و نقاشی‌های دیواری در کلیساهای فلورانسی. در سال 1491 او در کمیته ای برای تصمیم گیری در مورد نمای کلیسای جامع فلورانس کار کرد و در سال بعد سه پرداخت برای طرحی دریافت کرد که در نهایت ناکام ماند و موزاییک هایی را روی برخی از طاق های سقف داخلی کلیسای جامع قرار داد.
محراب بردی:
اولین کمیسیون بزرگ کلیسا پس از رم، محراب باردی بود که در فوریه 1485 تکمیل و قاب شد، و اکنون در برلین است. این قاب کمتر از جولیانو دا سانگالو بود که به تازگی به معمار مورد علاقه لورنزو ایل مگنیفیکو تبدیل شده بود. یک مدونای تخت نشسته و یک کودک (بسیار بزرگ) روی یک نیمکت سنگی برجسته حکاکی شده در باغی نشسته اند، با گیاهان و گل هایی که پشت سرشان همه تکه های کوچک آسمان را می بندند تا نسخه ای از hortus conclusus یا باغ بسته را ارائه دهند. محیط بسیار سنتی برای مریم باکره. قدیس جان باپتیست و یک یحیی انجیلی سالخورده غیرعادی در پیش زمینه ایستاده اند. نوارها یا نوارهای کوچک و نامشخصی که آیات کتاب مقدس را حمل می‌کنند، معنای کلامی نسبتاً پیچیده این اثر را روشن می‌کنند، که بوتیچلی باید مشاور روحانی برای آن داشته باشد، اما در درک ساده‌تر از نقاشی و ارائه جزئیات عاشقانه آن، که وازاری آن را ستایش کرده است، دخالت نمی‌کند. این تا حدودی برای رویکرد آرام بوتیچلی به چشم انداز دقیق این است که لبه بالای نیمکت از بالا دیده می شود، اما گلدان هایی با نیلوفرهای روی آن از پایین.
اهداکننده، از خانواده پیشرو بردی، پس از بیست سال به عنوان بانکدار و تاجر پشم در لندن، به فلورانس بازگشته بود، جایی که او به عنوان “جان دو بارد” شناخته می شد، و جنبه های نقاشی ممکن است منعکس کننده شمال اروپا و اروپا باشد. حتی هنر انگلیسی و گرایش های مذهبی مردمی. ممکن است تابلوهای دیگری در محراب وجود داشته باشد که اکنون گم شده اند.
محراب سن بارنابا
محراب بزرگتر و شلوغ تر، محراب سن بارنابا مربوط به سال 1487 است که اکنون در اوفیزی قرار دارد، جایی که عناصر سبک احساسی اواخر بوتیچلی ظاهر می شوند. در اینجا فضای داخلی بهشتی قصری در جدیدترین سبک است که نشان می‌دهد بوتیچلی درجه جدیدی از علاقه به معماری را نشان می‌دهد، احتمالاً تحت تأثیر Sangallo. باکره و کودک بر تخت بلند می شوند، در همان سطحی که چهار فرشته حامل ابزار مصائب هستند. شش قدیس در صف زیر تخت ایستاده اند. چندین چهره سرهای نسبتاً بزرگی دارند و عیسی نوزاد دوباره بسیار بزرگ است. در حالی که چهره باکره، کودک و فرشتگان زیبایی خطی توندوهای او را دارند، قدیسان دارای عبارات متنوع و شدید هستند. چهار پانل پردلا کوچک و نسبتاً ساده زنده می مانند. احتمالاً در ابتدا هفت نفر بودند.
کارهای دیگر:
با پایان یافتن مرحله نقاشی آثار بزرگ سکولار احتمالاً در اواخر دهه 1480، بوتیچلی چندین محراب را نقاشی کرد و به نظر می رسد که این دوره اوج تولید مدونا در کارگاه او بوده است. بزرگترین محراب بوتیچلی، محراب سن مارکو (378 در 258 سانتی‌متر، اوفیزی)، تنها قطعه‌ای است که با پردلای کامل خود از پنج پانل باقی مانده است. در هوای بالای چهار قدیس، تاج‌گذاری باکره در منطقه‌ای بهشتی از طلا و رنگ‌های روشن که آثار قبلی او را به یاد می‌آورد، با فرشتگان در حال رقص و پرتاب گل در حال وقوع است.
در مقابل، بشارت سستلو (1489-1490، اوفیزی) یک گروه بندی طبیعی با دیگر نقاشی های متاخر، به ویژه دو نقاشی مرثیه مسیح که رنگ پس زمینه غمگین آن، و بیان نسبتاً اغراق آمیز ژست های خمیده فیگورها را به اشتراک می گذارند، تشکیل می دهد. این منظره جزییات غیرمعمولی دارد، هنوز در رنگ‌های تیره، که از پنجره دیده می‌شود، که به نظر می‌رسد از مدل‌های اروپای شمالی، شاید از چاپ‌های چاپ شده، طراحی شده است.
از دو مرثیه، یکی در قالب عمودی غیرعادی است، زیرا، مانند سنت سباستین او در سال 1474، برای کنار ستونی در کلیسای سانتا ماریا ماگیوره، فلورانس نقاشی شده است. اکنون در میلان است. دیگری افقی، یکی برای کلیسای کوچکی در گوشه خیابان بوتیچلی نقاشی شده بود. اکنون در مونیخ است. در هر دو چهره‌های شلوغ و در هم تنیده اطراف مسیح مرده تقریباً تمام فضای تصویر را اشغال می‌کنند و تنها صخره‌های برهنه در پشت آن قرار دارند. باکره غمگین شده است و سایر چهره‌ها گروهی را برای حمایت از او و مسیح تشکیل می‌دهند. نقاشی مونیخ سه قدیس کمتر درگیر با ویژگی‌ها دارد (تا حدودی عجیب از جمله سنت پیتر، که معمولاً در اورشلیم در آن روز در نظر گرفته می‌شود، اما در این صحنه حضور ندارد)، و چهره‌ها (به جز مسیح) هاله‌های مسطح را در پرسپکتیو نشان می‌دهد که از در حال حاضر بوتیچلی اغلب استفاده می کند. تاریخ هر دو احتمالاً از 1490 تا 1495 است.
سوابق اولیه ذکر شده، بدون توصیف آن، یک محراب توسط بوتیچلی برای Convertite، موسسه ای برای فاحشه های سابق، و آثار مختلف اثبات نشده باقی مانده به عنوان نامزد پیشنهاد شد. در حال حاضر به طور کلی پذیرفته شده است که یک نقاشی در گالری کورتولد در لندن Pala delle Convertite است که قدمت آن در حدود 1491-1493 است. موضوع آن که برای یک محراب غیرمعمول است، تثلیث مقدس با مسیح بر روی صلیب است که از پشت توسط خدای پدر حمایت می شود. فرشتگان تثلیث را احاطه کرده اند، که توسط دو قدیس احاطه شده است، با توبیاس و فرشته در مقیاسی بسیار کوچکتر درست در پیش زمینه. این احتمالاً یک افزوده نذری بود که احتمالاً توسط اهداکننده اصلی درخواست شده بود. چهار صحنه پردلا، که زندگی مریم مجدلیه را نشان می‌دهد، که سپس به عنوان یک فاحشه اصلاح‌شده در نظر گرفته شد، در موزه هنر فیلادلفیا قرار دارد.
پس از حدود 1493 یا 1495، به نظر می‌رسد که بوتیچلی دیگر نقاشی‌های مذهبی بزرگی نکشیده است، اگرچه تولید مدونا احتمالاً ادامه داشته است. صحنه‌های مذهبی روایی کوچک‌تر سال‌های اخیر در زیر پوشش داده شده است.
مدونا و توندوها:
نقاشی‌های مدونا و کودک، یعنی مریم باکره و عیسی شیرخوار، در قرن پانزدهم ایتالیا در طیف وسیعی از اندازه‌ها و قالب‌ها، از محراب‌های بزرگ از نوع sacra conversazione گرفته تا نقاشی‌های کوچک برای خانه، بسیار محبوب بودند. آنها همچنین اغلب در ادارات، ساختمان های عمومی، مغازه ها و مؤسسات اداری آویزان می شدند. این نقاشی‌های کوچک‌تر منبع درآمد ثابتی برای نقاشان در تمام سطوح کیفی بود، و بسیاری از آنها احتمالاً برای انبار تولید می‌شدند، بدون کمیسیون خاص.
بوتیچلی از ابتدای کار خود تا حداقل دهه 1490 مدونا را نقاشی کرد. او یکی از اولین نقاشانی بود که از قالب گرد توندو استفاده کرد، با ناحیه نقاشی شده معمولاً 115 تا 145 سانتی متر عرض (حدود چهار تا پنج فوت). این قالب بیشتر با نقاشی‌هایی برای کاخ‌ها مرتبط بود تا کلیساها، گرچه آن‌ها به اندازه‌ای بزرگ بودند که در کلیساها آویزان شوند، و برخی بعداً به آنها اهدا شد. چندین مدونا از این فرمت استفاده می کنند، معمولاً با یک ویرجین نشسته تا زانو نشان داده شده است، و اگرچه تصاویر مستطیلی شکل مدونا از آنها بیشتر است، مدوناها به شکل توندو به ویژه با بوتیچلی مرتبط هستند. او از قالب توندو برای موضوعات دیگر، مانند ستایش مجوس اولیه در لندن استفاده کرد، و ظاهراً بیشتر احتمال داشت که خودش یک توندو مدونا نقاشی کند، و معمولاً مستطیل شکل را به کارگاه خود می‌سپارد.
باکره‌های بوتیچلی همیشه زیبا هستند، به همان شیوه‌ای ایده‌آل‌شده مانند چهره‌های اساطیری او، و اغلب با لباس‌های غنی به سبک معاصر هستند. اگرچه سختگیری‌های اصلی ساوونارولا علیه هنر سکولار بود، اما او همچنین از نقاشی‌های کلیساهای فلورانس که «شما باکره را با لباس فاحشه ظاهر کرده‌اید» شکایت کرد، که ممکن است بر سبک بوتیچلی تأثیر داشته باشد. آنها اغلب با فرشتگان به همان اندازه زیبا، یا یک نوزاد قدیس جان باپتیست (قدیس حامی فلورانس) همراه هستند. برخی از آنها دارای گل هستند و هیچ کدام از پس زمینه های منظره دقیقی که هنرمندان دیگر در حال توسعه بودند، وجود ندارد. بسیاری از آنها در چندین نسخه با کیفیت های متفاوت وجود دارند که اغلب با عناصری غیر از Virgin و Child متفاوت هستند. بسیاری از اینها توسط بوتیچلی یا مخصوصاً کارگاه او و برخی دیگر ظاهراً توسط هنرمندان غیرمرتبط تولید شده است. هنگامی که علاقه به بوتیچلی در قرن نوزدهم احیا شد، در ابتدا عمدتاً در مدونای او بود، که سپس در مقیاس قابل توجهی شروع به جعل کرد.
در Magnificat Madonna در Uffizi (118 سانتی متر یا 46.5 اینچ عرض، حدود 1483)، مریم در حال نوشتن Magnificat است، سخنرانی از انجیل لوقا (1:46-55) که در آن مریم به مناسبت آن را بیان می کند. چند ماه قبل از تولد عیسی، از دیدار او با پسر عمویش الیزابت. او نوزاد عیسی را در آغوش می‌گیرد و فرشتگان بدون بال آن را از جوانان فلورانسی با لباس شیک تشخیص نمی‌دهند.
مدونا و کودک بوتیچلی با فرشتگان در حال حمل شمعدان (1485/1490) در طول جنگ جهانی دوم نابود شد. این برج برای نگهداری ایمن در برج فلک فردریششاین در برلین نگهداری می شد، اما در ماه می 1945، برج به آتش کشیده شد و بسیاری از اشیاء داخل آن از بین رفتند. همچنین مدونا و کودک بوتیچلی با سن جان نوزاد و یک بشارت از دست رفت.
پرتره ها:
بوتیچلی تعدادی پرتره کشید، البته نه به اندازه ای که به او نسبت داده شده است. تعدادی از نقاشی‌های پرتره‌مانند ایده‌آل از زنان وجود دارد که احتمالاً نشان‌دهنده شخص خاصی نیستند (چند تایی شباهت زیادی به زهره در زهره و مریخ او دارند). شایعات سنتی اینها را به زیبایی مشهور سیمونتا وسپوچی، که در سن بیست و دو سالگی در سال 1476 درگذشت، مرتبط می‌کند، اما این بعید به نظر می‌رسد. این چهره ها نشان دهنده پیوندی سکولار با مدونای اوست.
به جز یکی دو مورد استثنا، پرتره های کوچک پانل مستقل او نشان می دهد که نشیمنگاه در پایین تنه بیشتر از پایین قفسه سینه نیست. زنان به طور معمول در نیمرخ، پر یا فقط کمی چرخان هستند، در حالی که مردان معمولاً ژست “سه چهارم” هستند، اما هرگز کاملاً از جلو دیده نمی شوند. حتی زمانی که سر کم و بیش مستقیم به جلو باشد، از نورپردازی برای ایجاد تفاوت بین دو طرف صورت استفاده می شود. پس‌زمینه‌ها ممکن است ساده باشند یا یک پنجره باز را نشان دهند که معمولاً چیزی جز آسمان از آن قابل مشاهده نیست. تعداد کمی پس‌زمینه چشم‌انداز را توسعه داده‌اند. این ویژگی‌ها نمونه‌ای از پرتره‌های فلورانسی در آغاز کار او بود، اما در سال‌های آخر عمرش از مد افتاده بود.
بسیاری از پرتره ها در چندین نسخه وجود دارند که احتمالاً بیشتر توسط کارگاه انجام می شود. اغلب عدم قطعیت در انتساب آنها وجود دارد. اغلب پس‌زمینه بین نسخه‌ها تغییر می‌کند در حالی که شکل ثابت می‌ماند. پرتره‌های مردانه او نیز اغلب هویت‌های مشکوک، اغلب مربوط به پزشکان مختلف را برای مدت طولانی‌تر از آنچه شواهد واقعی تأیید می‌کند، در خود جای داده‌اند. لایت‌باون او را تنها با هشت پرتره از افراد نسبت می‌دهد، که همه آنها به جز سه مورد مربوط به قبل از سال 1475 هستند.
بوتیچلی اغلب جنبه‌های ویژگی‌ها را کمی اغراق می‌کند تا شباهت را افزایش دهد. او همچنین پرتره‌هایی را در آثار دیگر نقاشی کرد، مانند زمانی که یک پرتره از خود و مدیچی‌ها را در ستایش مجوس اولیه خود قرار داد. به نظر می رسد چندین چهره در نقاشی های دیواری کلیسای سیستین پرتره هستند، اما موضوعات ناشناخته هستند، اگرچه حدس های خیالی انجام شده است. نقاشی های دیواری تمثیلی بزرگ از یک ویلا اعضای خانواده تورنابونی را همراه با خدایان و شخصیت ها نشان می دهد. احتمالاً همه این ها باقی نمانده اند، اما عکس هایی با پرتره های یک مرد جوان با هنرهای هفت گانه لیبرال و یک زن جوان با ناهید و سه لطف اکنون در موزه لوور هستند.
دانته، چاپ و نسخ خطی:
بوتیچلی مادام العمر به شاعر بزرگ فلورانسی دانته آلیگری علاقه داشت که آثاری را در چندین رسانه تولید کرد. او را با تصویری خیالی نسبت می دهند. به گفته وساری، او «تفسیری بر قسمتی از دانته نوشت» که در داستان دیگری در زندگی نیز با انکار به آن اشاره شده است. اما چنین متنی باقی نمانده است.
تلاش بوتیچلی برای طراحی تصاویر برای یک کتاب چاپی برای یک نقاش برجسته بی سابقه بود، و اگرچه به نظر می رسد چیزی شبیه به شکست بوده است، این نقشی برای هنرمندانی بود که آینده مهمی داشتند. وازاری با مخالفت با اولین دانته چاپ شده در سال 1481 با حکاکی‌های زرگر باچیو بالدینی، حکاکی شده از نقاشی‌های بوتیچلی نوشت: «او از آنجایی که ذهنی پیچیده داشت، در آنجا تفسیری بر بخشی از دانته نوشت و جهنمی را که چاپ کرد، به تصویر کشید. زمان زیادی را صرف آن کرد و این پرهیز از کار منجر به اختلالات جدی در زندگی او شد.» وازاری، که زمانی زندگی می کرد که چاپگری بسیار مهمتر از زمان بوتیچلی شده بود، هرگز آن را جدی نمی گرفت، شاید به این دلیل که نقاشی های خودش. در تولید مثل فروش خوبی نداشت.
کمدی الهی از 100 کانتو تشکیل شده است و متن چاپ شده برای هر کانتو یک حکاکی دارد. با این حال، تنها 19 تصویر حکاکی شده است و بیشتر نسخه های کتاب فقط دو یا سه نسخه اول را دارند. دو مورد اول و گاهاً سه مورد، معمولاً در صفحه کتاب چاپ می شوند، در حالی که موارد بعدی در صفحات جداگانه چاپ می شوند که در جای خود چسبانده می شوند. این نشان می دهد که تولید حکاکی ها از چاپ عقب مانده است و تصاویر بعدی در انبار کتاب های چاپی و صحافی شده چسبانده شده است و شاید به کسانی که قبلاً کتاب را خریده اند فروخته می شود. متأسفانه بالدینی نه بسیار با تجربه بود و نه به عنوان یک حکاکی با استعداد، و قادر به بیان ظرافت سبک بوتیچلی در بشقاب های خود نبود. دو حکاکی مذهبی نیز به طور کلی پذیرفته شده است که پس از طرح های بوتیچلی باشد.
بوتیچلی بعداً دست‌نوشته‌ای لوکس را آغاز کرد که دانته را بر روی کاغذ کاغذی به تصویر کشیده بود، که بیشتر آن فقط تا قسمت‌های زیر کشیده شده بود و فقط چند صفحه کاملاً روشن شده است. این نسخه خطی دارای 93 صفحه باقیمانده (32×47 سانتی متر) است که اکنون بین کتابخانه واتیکان (8 برگ) و برلین (83) تقسیم شده است و بخش عمده ای از نقاشی های باقی مانده از بوتیچلی را نشان می دهد.
یک بار دیگر، پروژه هرگز تکمیل نشد، حتی در مرحله طراحی، اما برخی از کانتوهای اولیه به نظر می رسد حداقل ترسیم شده اند اما اکنون گم شده اند. صفحاتی که باقی مانده‌اند همیشه بسیار مورد تحسین قرار گرفته‌اند و بسیار مورد بحث قرار گرفته‌اند، زیرا این پروژه سوالات زیادی را ایجاد می‌کند. اجماع عمومی بر این است که بیشتر نقاشی ها دیر انجام شده اند. کاتب اصلی را می‌توان نیکولو منگونا دانست که بین سال‌های 1482 و 1503 در فلورانس کار می‌کرد و احتمالاً کارهایش پیش از دانته بود. سپس به نظر می رسد که بوتیچلی روی نقاشی ها در یک دوره طولانی کار کرده است، زیرا پیشرفت سبکی را می توان مشاهده کرد، و با نقاشی های او مطابقت داشت. اگرچه حامیان دیگری نیز پیشنهاد شده اند (ناگزیر از جمله مدیسیس، به ویژه لورنزو جوان، یا il Magnifico)، برخی از محققان فکر می کنند که بوتیچلی این نسخه را برای خود ساخته است.
نکاتی وجود دارد مبنی بر اینکه بوتیچلی ممکن است روی تصویرسازی جزوه‌های چاپی ساوونارولا کار کرده باشد که تقریباً همه پس از سقوط او نابود شده‌اند.
مدیچی ها:
بوتیچلی توسط مورخان با مدرسه فلورانس تحت حمایت لورنزو مدیچی مرتبط شد، جنبشی که مورخان بعداً آن را به عنوان “عصر طلایی” توصیف کردند. خانواده مدیچی در طول زندگی بوتیچلی تا سال 1494 که شاخه اصلی اخراج شد، حاکمان مؤثر فلورانس بودند، که اسماً یک جمهوری بود. لورنزو ایل مگنیفیکو در سال 1469، درست در زمانی که بوتیچلی کارگاه خود را راه اندازی کرد، سرپرست خانواده شد. او حامی بزرگ هنرهای تجسمی و ادبی بود و محفل اومانیستی و نوافلاطونی را که به نظر می‌رسد بیشتر شخصیت نقاشی اسطوره‌ای بوتیچلی از آن سرچشمه می‌گیرد، تشویق و سرمایه‌گذاری کرد. به طور کلی به نظر نمی رسد که لورنزو از بوتیچلی سفارش زیادی داشته باشد، پولیوولو و دیگران را ترجیح می دهد، اگرچه دیدگاه ها در این مورد متفاوت است. بوتیچلو که احتمالاً برادر ساندرو، جووانی بود، به لورنزو نزدیک بود.
اگرچه حامیان بسیاری از آثار غیر کلیسا نامشخص هستند، به نظر می رسد بوتیچلی بیشتر توسط دو پسر عموی جوان لورنزو ایل مگنیفیکو، برادر کوچکترش جولیانو و سایر خانواده های متحد مدیچی استفاده شده است. توماسو سودرینی، یکی از متحدان نزدیک لورنزو، سفارش شکل Fortitude 1470 را که اولین نقاشی با تاریخ مطمئن بوتیچلی است، به دست آورد و مجموعه‌ای از هفت فضیلت را که توسط پیرو دل پولیولو ناتمام مانده بود، تکمیل کرد. احتمالاً آنها توسط وسپوچی معرفی شده بودند که پسر سودرینی را آموزش داده بود. آنتونیو پوچی، یکی دیگر از متحدان مدیچی، احتمالاً ستایش مجوس لندن را نیز در حدود سال 1470 سفارش داده است.
جولیانو دی مدیچی در توطئه پاتزی در سال 1478 ترور شد (لورنزو به سختی فرار کرد و توسط مدیر بانکش نجات یافت) و پرتره ای که گفته می شود جولیانو است که در چندین نسخه باقی مانده است ممکن است پس از مرگ یا حداقل با یک نسخه از زمان نه چندان دور باشد. مرگ او. او همچنین کانون نظریاتی است که نشان می‌دهد چهره‌های نقاشی‌های اساطیری نشان‌دهنده افراد خاصی از جامعه عالی فلورانس هستند، که معمولاً با سیمونتا وسپوچی، که جان راسکین خودش را متقاعد کرده بود که برای بوتیچلی برهنه ژست گرفته است، جفت می‌شوند.
سال های گذشته:
به گفته وازاری، بوتیچلی از پیروان ژیرولامو ساوونارولا، کشیش عمیقاً اخلاق‌گرا دومینیکن شد که از سال 1490 تا زمان اعدام او در سال 1498 در فلورانس موعظه کرد:
بوتیچلی از پیروان ساوونارولا بود، و به همین دلیل بود که نقاشی را کنار گذاشت و پس از آن به دلیل نداشتن منبع درآمد دیگری دچار ناراحتی شدید شد. با این حال، او عضوی سرسخت این فرقه باقی ماند و به یکی از پیانونی ها، که در آن زمان به آن ها می گفتند، اسنیول ها شد و کار خود را رها کرد. بنابراین در نهایت، به عنوان یک پیرمرد، خود را چنان فقیر دید که اگر لورنزو د مدیچی … و سپس دوستانش و … [دیگران] به کمک او نمی آمدند، تقریباً از گرسنگی می مرد.
میزان تأثیر ساوونارولا بر بوتیچلی نامشخص است. برادرش سیمون به وضوح پیرو آن بود. داستانی که گاه دیده می‌شود که او نقاشی‌های خود را در مورد موضوعات غیرمذهبی در آتش‌سوزی سال 1497 از بین برده است، توسط وازاری تعریف نشده است. ادعای وازاری مبنی بر اینکه بوتیچلی پس از تحت تأثیر قرار گرفتن ساوونارولا چیزی تولید نکرد، توسط مورخان هنر مدرن پذیرفته نمی شود. میلاد عرفانی، تنها نقاشی بوتیچلی که دارای تاریخ واقعی است، اگر به صورت رمزآلود بیان شود، مربوط به اواخر سال 1500 است، هجده ماه پس از مرگ ساوونارولا، و توسعه سبک او را می توان از طریق تعدادی از آثار متاخر، همانطور که بحث شد، ردیابی کرد.
در اواخر سال 1502، حدود چهار سال پس از مرگ ساوونارولا، ایزابلا d’Este خواستار نقاشی در فلورانس شد. نماینده او فرانچسکو مالاتستا نامه نوشت تا به او اطلاع دهد که گزینه اولش، پروجینو، دور است، فیلیپینو لیپی برنامه کاملی برای شش ماه داشت، اما بوتیچلی آزاد بود که بلافاصله شروع کند و آماده بود. او ترجیح داد منتظر بازگشت پروجینو بماند. این موضوع مجدداً ادعای وازاری را مورد تردید جدی قرار می‌دهد، اما به نظر نمی‌رسد که او تقاضای زیادی داشته باشد.
بسیاری از تاریخ گذاری آثار تا 1505 بازه زمانی دارند، اگرچه او پنج سال دیگر زنده بود. اما ظاهراً بوتیچلی پس از 1501، یا شاید قبل از آن، کار کمی تولید کرد، و تولید او در حدود 1495 کاهش یافته بود. در سال 1504 او یکی از اعضای کمیته ای بود که تصمیم می گرفت دیوید میکل آنژ در کجا قرار گیرد.
بوتیچلی در دهه 1490 به موضوعات مربوط به دوران باستان بازگشت، با چند اثر کوچکتر در مورد موضوعات تاریخ باستان که حاوی فیگورهای بیشتری بود و صحنه های متفاوتی از هر داستان، از جمله لحظات کنش دراماتیک را نشان می داد. اینها عبارتند از Calumny of Apelles (حدود 1494-1495)، بازسازی تمثیلی گمشده توسط نقاش یونان باستان، آپلس، که ممکن است برای استفاده شخصی خود در نظر گرفته باشد، و جفت داستان ویرجینیا و The Story of Virginia و The داستان لوکرتیا، که احتمالا مربوط به حدود 1500 است. میلاد عرفانی، نقاشی نسبتا کوچک و بسیار شخصی، شاید برای استفاده خود او، به نظر می رسد به پایان سال 1500 است. رها شدن مقیاس ثابت در میان فیگورهایی که برای چند سال یکی از ویژگی‌های نقاشی‌های مذهبی بوتیچلی بود، با خانواده مقدس بسیار بزرگتر از سایر چهره‌ها، حتی آنهایی که در فضای تصویر جلوی آنها قرار داشتند، به نهایت می‌رسد. این ممکن است به عنوان یک بازگشت جزئی به قراردادهای گوتیک در نظر گرفته شود. شمایل نگاری موضوع آشنای عیسی مسیح با ویژگی هایی از جمله شیاطین پنهان شده در صخره زیر صحنه منحصر به فرد است و باید بسیار شخصی باشد.
نقاشی دیگری که به عنوان مصلوب عرفانی (موزه هنر فاگ کنونی) شناخته می‌شود، به وضوح به وضعیت و سرنوشت فلورانس مربوط می‌شود که در پس‌زمینه پشت مسیح بر روی صلیب نشان داده شده است، که در کنار آن فرشته‌ای با شلاق مارزوکو، شیر هرالدیک، نشان داده شده است. نمادی از شهر این را می‌توان مستقیم‌تر به تشنج‌های اخراج مدیچی‌ها، برتری مختصر ساوونارولا و تهاجم فرانسوی‌ها مرتبط کرد. متأسفانه بسیار آسیب دیده است، به طوری که ممکن است توسط بوتیچلی نباشد، در حالی که قطعاً به سبک او است.
کارهای بعدی او، به‌ویژه همانطور که در چهار پانل با صحنه‌هایی از زندگی سنت زنوبیوس دیده می‌شود، شاهد کاهش مقیاس، شکل‌های آشکارا تحریف‌شده و استفاده غیرطبیعی از رنگ‌هایی بود که یادآور آثار فرا آنجلیکو تقریباً یک قرن قبل بود. بوتیچلی را با نقاش ونیزی، کارلو کریولی، حدود ده سال مسن‌تر، مقایسه می‌کنند، که آثار بعدی او نیز از سبک قریب‌الوقوع رنسانس دور می‌شود، در عوض تصمیم می‌گیرد «به یک اصطلاح گوتیک حرکت کند». برخی دیگر از محققان پیش‌آگاهی‌هایی از شیوه‌گرایی را در تصویرسازی ساده اکسپرسیونیستی احساسات در آثار او در سال‌های اخیر دیده‌اند.
ارنست اشتاینمن (متوفی 1934) در مدونای بعدی “عمیق بینش و بیان در ارائه چهره پردازی مریم” را تشخیص داد، که او آن را به تأثیر ساوونارولا نسبت داد (همچنین تاریخگذاری برخی از این مدوناها را به عقب انداخت.) بیشتر محققان اخیر تمایلی به اختصاص تأثیر مستقیم ندارند، اگرچه مطمئناً در دوره اخیر، ظرافت و شیرینی جایگزینی با ریاضت شدید وجود دارد.
بوتیچلی حداقل تا اکتبر 1505 به پرداخت حق الزحمه خود به Compagnia di San Luca (یک انجمن برادری و نه انجمن صنفی هنرمند) ادامه داد؛ محدوده تاریخی تعیین شده برای نقاشی های اواخر او بیشتر از این نیست. در آن زمان او شصت یا بیشتر سن داشت، در این دوره قطعاً به پیری رسید. وازاری که از حدود سال 1527 در فلورانس زندگی می‌کرد، می‌گوید که بوتیچلی در سن هفتاد و هشت سالگی، پس از مدتی که «نتوانست راست ایستاده و به کمک عصا حرکت کند، در سن هفتاد و هشت سالگی درگذشت». او در ماه مه 1510 درگذشت، اما اکنون تصور می شود که در آن زمان چیزی زیر هفتاد سال بوده است. او به همراه خانواده اش در خارج از کلیسای Ognissanti در مکانی که اکنون کلیسا بر روی آن ساخته شده است، به خاک سپرده شد. از زمانی که او در آنجا غسل تعمید یافت، این کلیسای محله او بود و آگوستین مقدس او را در «مطالعاتش» گنجاند.
رسانه های دیگر:
وازاری اشاره می‌کند که بوتیچلی نقاشی‌های بسیار خوبی خلق کرد، که پس از مرگ او توسط هنرمندان جستجو شد. به غیر از تصویرهای دانته، تنها تعداد کمی از آنها باقی مانده است، که هیچ کدام را نمی توان با نقاشی های باقیمانده یا حداقل ترکیب نهایی آنها مرتبط کرد، اگرچه به نظر می رسد که آنها طراحی های آماده سازی هستند تا آثار مستقل. برخی ممکن است با کار در رسانه های دیگر مرتبط باشند که می دانیم بوتیچلی انجام داده است. سه جلیقه با طرح‌های گلدوزی شده او باقی مانده است، و او تکنیک جدیدی را برای تزئین بنرهای مراسم مذهبی و سکولار، ظاهراً در نوعی تکنیک کاربردی (به نام commesso) توسعه داد.
کارگاه:
در سال 1472 سوابق صنفی نقاشان مبنی بر اینکه بوتیچلی فقط فیلیپینو لیپی را به عنوان دستیار داشت، ثبت شد، اگرچه منبع دیگری یک جوان بیست و هشت ساله را ذکر می کند که با نری دی بیچی آموزش دیده بود. در سال 1480، سه مورد وجود داشت که هیچ کدام از آنها قابل توجه نبودند. نام‌های دیگری نیز در این پرونده وجود دارد، اما فقط لیپی استاد مشهوری شد. تعداد قابل توجهی از آثار، به ویژه مدونا، به کارگاه بوتیچلی، یا استاد و کارگاه او نسبت داده می شود، به طور کلی به این معنا که بوتیچلی نقاشی زیر را انجام داده است، در حالی که دستیاران بقیه را انجام داده اند، یا طراحی های او توسط کارگاه کپی شده است.
تقلید از سبک خطی بوتیچلی نسبتاً آسان بود، و مشارکت های متفاوتی را در یک کار به سختی شناسایی کرد، اگرچه کیفیت طراحی استاد باعث می شود آثار کاملاً توسط دیگران عمدتاً قابل شناسایی باشند. انتساب بسیاری از آثار به ویژه از نظر تمایز سهم کار بین استاد و کارگاه مورد بحث است. لایت‌باون معتقد بود که «تقسیم بین آثار خودنویس بوتیچلی و نقاشی‌های کارگاه و دایره‌اش، تقسیم‌بندی نسبتاً واضح است» و تنها در یک کار اصلی روی تابلو «آیا بخش‌های مهمی را می‌یابیم که توسط دستیاران اجرا شده‌اند»، اما برخی دیگر. ممکن است مخالف باشد
گالری ملی دارای ستایش پادشاهان در حدود 1470 است، که آنها آن را به عنوان آغاز شده توسط فیلیپینو لیپی توصیف می کنند، اما بوتیچلی آن را به پایان رسانده است، و خاطرنشان می کنند که چقدر غیرعادی است که یک استاد کاری را که توسط یک شاگرد شروع شده است، به دست بگیرد.
زندگی شخصی:
براساس گزارش شاید نامعتبر وازاری، بوتیچلی “پول زیادی به دست آورد، اما همه آن را از طریق بی احتیاطی و عدم مدیریت هدر داد”. او تمام زندگی خود را در خانه خانوادگی ادامه داد و استودیوی خود را نیز در آنجا داشت. پس از مرگ پدرش در سال 1482، برادرش جووانی، که خانواده بزرگی داشت، به ارث رسید. تا پایان عمرش در اختیار برادرزاده هایش بود. از دهه 1490 او یک ویلای روستایی و مزرعه متوسط در Bellosguardo (که اکنون توسط شهر بلعیده شده است) داشت که با برادرش Simone اجاره شده بود.
جنسیت:
بوتیچلی هرگز ازدواج نکرد و ظاهراً از ایده ازدواج بیزار بود. حکایتی حکایت از آن دارد که حامی او توماسو سودرینی، که در سال 1485 درگذشت، به او پیشنهاد ازدواج داد، که بوتیچلی در پاسخ گفت که چند روز قبل از اینکه خواب ببیند ازدواج کرده است، “در غم و اندوه” از خواب بیدار شد و بقیه شب را ادامه داد. در خیابان ها راه می رفت تا اگر دوباره بخوابد، رویا از سر گرفته نشود. داستان به شکلی رمزآلود نتیجه می‌گیرد که سودرینی می‌دانست که «زمین مناسبی برای کاشت انگور نیست».
بیش از یک قرن گمانه زنی وجود دارد که بوتیچلی ممکن است همجنس گرا بوده باشد. بسیاری از نویسندگان در پرتره‌های او همجنس‌گرایانه را مشاهده کردند. به عنوان مثال، برنارد برنسون، مورخ هنر آمریکایی، آنچه را که به اعتقاد او همجنس‌گرایی پنهان است، تشخیص داد. در سال 1938، ژاک مسنیل خلاصه ای از اتهام را در آرشیو فلورانس برای 16 نوامبر 1502 کشف کرد که به سادگی عبارت بود از “بوتیچلی یک پسر را نگه می دارد”، اتهام لواط (همجنس گرایی). هیچ تعقیبی صورت نگرفت. نقاش در آن زمان حدود پنجاه و هشت سال داشت. مسنیل آن را به عنوان یک تهمت مرسوم رد کرد که در آن پارتیزان ها و مخالفان ساوونارولا از یکدیگر سوء استفاده می کردند. نظر در مورد اینکه آیا این دلیلی بر دوجنس گرایی یا همجنس گرایی است، اختلاف نظر دارد. بسیاری از مسنیل حمایت کرده اند. اسکات نترسول، مورخ هنر، پیشنهاد کرده است که یک چهارم مردان فلورانسی مورد اتهامات مشابهی قرار گرفته اند، که «به نظر می رسد روشی استاندارد برای برخورد با مردم بوده است»، اما دیگران نسبت به رد عجولانه این اتهام هشدار داده اند. با این وجود، مسنیل به این نتیجه رسید که «زن تنها هدف عشق او نبود».
مورخ هنر رنسانس، جیمز ساسلو، خاطرنشان کرده است که: «حساسیت همجنسگرایانه [بوتیچلی] او عمدتاً در آثار مذهبی ظاهر می‌شود، جایی که او قدیسین جوان برهنه‌ای مانند سباستین را با همان لطف آندروژنی و جسمانی ضمنی داوود دوناتلو آغشته کرد».
او ممکن است رابطه نزدیکی با سیمونتا وسپوچی (1453-1476) داشته باشد، که به ویژه توسط جان راسکین ادعا شده است که در چندین اثر او به تصویر کشیده شده است و به عنوان الهام بخش بسیاری از چهره های زن در این هنرمند بوده است. نقاشی ها با توجه به درخواستش مبنی بر دفن خود در پای مقبره او در Ognissanti – کلیسای Vespucci – در فلورانس، او حداقل به طور افلاطونی عاشق سیمونتا بود، اگرچه این کلیسای بوتیچلی نیز بود، جایی که او در آنجا بود. غسل تعمید داده شده است هنگامی که او در سال 1510 درگذشت، بقایای او طبق درخواست او قرار داده شد.
شهرت:
پس از مرگ او، شهرت بوتیچلی طولانی‌تر و کامل‌تر از هر هنرمند بزرگ اروپایی دیگر تحت الشعاع قرار گرفت. توسط کسانی که میکل آنژ بود upstaged.
در منابع مربوط به دهه‌های پس از مرگ وی، به نقاشی‌ها و مکان آنها اشاره شده است. زندگی وازاری نسبتاً کوتاه است و به ویژه در چاپ اول 1550، نسبتاً ناپسند است. به گفته اتلینگرها «او به وضوح با ساندرو راحت است و نمی‌دانست چگونه او را در طرح تکاملی خود از تاریخ هنر از سیمابوئه تا میکل آنژ قرار دهد». با این وجود، این منبع اصلی اطلاعات در مورد زندگی او است، حتی اگر وازاری دو بار او را با فرانچسکو بوتیچینی، یکی دیگر از نقاشان فلورانسی آن روز، مخلوط کند. وازاری بوتیچلی را به عنوان یک طرفدار محکم جناح ضد مدیچی تحت تأثیر ساوونارولا می‌دید، در حالی که خود وازاری به شدت به حمایت مدیچی‌های بازگشته در زمان خود متکی بود. وازاری همچنین او را هنرمندی می‌دید که در آخرین سال‌های زندگی‌اش استعداد خود را کنار گذاشته بود و این موضوع ایده بلند او را از حرفه هنری آزار می‌داد. او بخش خوبی از متن خود را به حکایات نگران کننده جوک های عملی بوتیچلی اختصاص می دهد. وازاری سال بعد از مرگ بوتیچلی به دنیا آمد، اما بسیاری از فلورانسی ها را با خاطراتی از او می شناخت.
در سال 1621، یکی از نمایندگان خرید عکس فردیناندو گونزاگا، دوک مانتوآ، تابلویی را برای او خرید که گفته می‌شود بوتیچلی است و به خاطر علاقه‌ی تاریخی، «از دست هنرمندی که اعلیحضرت چیزی از او ندارد و استاد لئوناردو دا بود. وینچی». این اشتباه شاید قابل درک باشد، چرا که اگرچه لئوناردو تنها شش سال از بوتیچلی جوانتر بود، اما به نظر یک داور باروک، سبک او نسلی پیشرفته تر به نظر می رسد.
تولد زهره از سال 1815 در اوفیزی به نمایش گذاشته شد، اما در گزارش های مسافران از گالری در دو دهه آینده کمتر ذکر شده است. گالری برلین محراب باردی را در سال 1829 خریداری کرد، اما گالری ملی لندن تنها یک مدونا (که اکنون توسط کارگاه او به حساب می آید) در سال 1855 خریداری کرد.
ویلیام یانگ اوتلی، کلکسیونر انگلیسی، کتاب تولد عرفانی بوتیچلی را در ایتالیا خریداری کرد و آن را در سال 1799 به لندن آورد. اما زمانی که او سعی کرد آن را در سال 1811 بفروشد، خریدار پیدا نشد. پس از مرگ اوتلی، خریدار بعدی آن، ویلیام فولر میتلند از استانستد، اجازه داد تا آن را در یک نمایشگاه بزرگ هنری که در سال 1857 در منچستر برگزار شد، نمایشگاه گنجینه هنر، که در میان بسیاری از آثار هنری دیگر، بیش از بیش از آن را مشاهده کردند، به نمایش گذاشته شود. یک میلیون نفر تنها تابلوی بزرگ او با موضوعی اساطیری که تا به حال در بازار آزاد فروخته شده است، زهره و مریخ است که در کریستی توسط گالری ملی به قیمت نسبتاً متوسط 1050 پوند در سال 1874 خریداری شد. نتایج حراج قرن بیست و یکم نادر عبارتند از: مدونای راکفلر در سال 2013 که در کریستیز به قیمت 10.4 میلیون دلار فروخته شد و در سال 2021 پرتره مرد جوانی که یک روندل در دست دارد، در ساتبی به قیمت 92.2 میلیون دلار فروخته شد.[ اولین مورخ هنر قرن نوزدهمی که مشتاق نقاشی های دیواری سیستین بوتیچلی بود، الکسیس فرانسوا ریو بود. آنا براونل جیمسون و چارلز ایست لیک نیز به بوتیچلی هشدار داده شدند و آثار دست او در مجموعه های آلمانی ظاهر شدند. اخوان پیش از رافائلی عناصری از آثار او را در آثار خود گنجانده است.
والتر پاتر تصویری ادبی از بوتیچلی خلق کرد که پس از آن توسط جنبش زیبایی شناسی مورد توجه قرار گرفت. اولین تک نگاری درباره این هنرمند در سال 1893 منتشر شد، همان سالی که پایان نامه اصلی ابی واربورگ در مورد اسطوره ها منتشر شد. سپس، بین سالهای 1900 و 1920 بیش از هر نقاش دیگری درباره بوتیچلی کتاب نوشته شد. تک نگاری هربرت هورنای به زبان انگلیسی از سال 1908 هنوز به عنوان کیفیت و دقت استثنایی شناخته می شود، “یکی از شگفت انگیزترین دستاوردها در مطالعات رنسانس”.
بوتیچلی در تصاویر تخیلی متعددی از فلورانس قرن پانزدهم در رسانه های مختلف به عنوان یک شخصیت، گاهی اوقات یک شخصیت اصلی ظاهر می شود. او توسط سباستین دو سوزا در فصل دوم سریال تلویزیونی Medici: Masters of Florence به تصویر کشیده شد.
سیارک کمربند اصلی 29361 بوتیچلی که در 9 فوریه 1996 کشف شد، به نام او نامگذاری شده است. او در 65 سالگي درگذشت.
منبع: ويكي پديا
ويرايش متن: سروش بي دل

1 1
اثري از ساندرو بوتيچلي، نقاش ايتاليايي

فرم درخواست مشاوره

error: Content is protected !!